چکیده
تشکیک مراتب وجود مسئلهای است که قریب به اتفاق ابتکارات ملاصدرا در حکمت متعالیه بر آن بنا شده است با وجود این صدرالمتألهین در آثار خود «تشکیک وجود» را چنان مسلم و قطعی انگاشته که هیچ دلیلی بر آن اقامه ننموده و تنها با تشبیه کردن وجود به نور، تشکیک خاصی وجود را در هر دو پذیرفته است. این مقاله کوششی برای یافتن برهان فلسفی بر مسئله تشکیک است که از راه اختلاف آثار وجود و نفی تباین بین وجودات به این مقصود رسیده و آن را از منظر شارحان فلسفه ملاصدرا مورد مطالعه قرار داده است. باید خاطر نشان کرد از آنجا که مقاله در مقام تفسیر و اثبات نظر معروف و رایج بوده از نقد آن خودداری کرده است.
مقدمه
مسئله تشکیک وجود از مسائل مشترک بین علم کلام و فلسفه است، البته عرفای اسلامی نیز به این مسئله توجه جدّی داشته و آن را در کتابهای خود بـه بـحث گذاردهاند. اهمیت این مبحث به قدری است که به جرأت میتوان گفت که پس از «اصالت وجود» هیچ مسئلهای در حکمت متعالیه ارزش و اهمیت «تشکیک وجود» را ندارد، هم چنین حلّ اکثر مباحث و مـشکلات حـکمت متعالیه متوقف بر آن است.
بحث درباره تشکیک از ابتکارات متفکران اسلامی است و در اندیشههای فیلسوفان یونان سخنی درباره آن به ما نرسیده است. این مسئله و نیز «اصالت وجود» دو همزاد و مولود فـلسفه اسـلامی هـستند که از طرفی، ریشه در نظریات عـرفانیِ عـرفای اسـلامی داشته و از طرف دیگر، در نتیجه برخورد فیلسوفان با افکار متکلمان پدیده آمده است.۲
کتابهای منطق در بحث از کلی و جزئی و تقسیمات آن به مشکک و مـتواطی بـه بـحث درباره تشکیک نیز پرداختهاند و کتابهای فلسفی در مباحث امـور عـامه و وجودشناسی و کتابهای عرفانی، ضمن بحث از «وحدت وجود» به مطالعه تشکیک نیز پرداختهاند.
علت نامگذاری این مسئله به تشکیک
تـشکیک در لغـت بـه معنای شک، تردید و تحیّر است. در این مسئله چون یک لفـظ از طرفی، حکایت از وحدت معنا دارد و در عین حال مفاهیم یکسان نبوده، بلکه تقدّم و تأخّر یا اولویت و عدم اولویت در آنها وجـود دارد و از طـرف دیـگر، در عین وحدت لفظ و معنا، مصداقهای مختلف دارد که باعث تشابه و تردید آنـها مـیشود، لذا این مسئله را تشکیک نام نهادهاند.
اشارهای کوتاه به تاریخ مسئله
شاید بتوان گفت که ابو عـلی سـینا (۳۷۰-۴۲۸ هـ ق) اولین کسی است که به مطالعه درباره مسئله تشکیک وجود پرداخته اسـت. وی در پایـان فـصل سوم از مقاله پنجم الهیات شفا میگوید:
«وجود، شدّت و ضعف ندارد و کمتر و ناقص نمیشود و تـنها تـفاوت در سـه حکم میپذیرد: تقدّم و تأخّر، بینیازی و نیاز، وجوب و امکان. به همین جهت وقتی تقدّم و تـأخّر در نـظر گرفته شود، ابتدا وجود به علت نسبت داده میشود و ثانیا به معلول، و نیز عـلت، بـینیاز از مـعلول است و معلول، محتاج آن است و نیز علت، واجبالوجود است و معلول ذاتا ممکن الوجود است.»۳
پس از ابـن سینا، تفتازانی، بهمنیار، فخر رازی، ابوالبرکات بغدادی و… همین نظر را پذیرفتند. خواجه نصیر در آثار خـود گـاهی مـیگوید: «تزاید و اشتداد در وجود نیست» و گاهی میگوید: «شدّت و ضعف در وجود هست».۴ مقصود خواجه آن است که در وجـود تـشکیک عامی وجود دارد، اما تشکیک خاصی وجود ندارد. صدق مفهوم وجود بر عـلت و مـعلول یـکسان نیست، اما در عین حال حرکتی در وجود نیست که از ضعف به سوی شدّت باشد. قوشچی کـه از مـهمترین مـفسّران افکار خواجه نصیر است این تفسیر را ارائه کرده است.۵ علامه حلی نـیز در آثـار خود به روش خواجه نصیر عمل کرده است.۶
اما شهاب الدین سهروردی معروف به شیخ اشراق بـرای اولیـن بار تشکیک به کمال و نقص را مطرح کرد. وی در حکمة الاشراق میگوید:
«تفاوت انـوار بـه کمال و نقص است و تفاوت دو نور مجرد، نـه بـه تـمام ذات است و نه به بعض ذات و نـه بـه عوارض، زیرا ماهیت نمیتواند سبب تفاوت باشد و آن انوار چون بسیط هستند، پس جـزء ذات نـیز نمیتواند علت تمایز آنها بـاشد و عـوارض مادی نـیز در آنـجا وجـود ندارد، پس باید تمایز و تفاوت آنها بـه کـمال و نقص وجودی باشد.»۷
این عبارت سهروردی را شارحان او چنین توضیح دادهاند:
«وجود واجـب بـا وجود ممکن هیچ ماهیت مشترکی نـدارد. از طرف دیگر، وجود واجـب شـدیدتر و قویتر از وجود ممکن است، زیـرا مـعلوم است که خواصّ و آثاری که در وجود واجب است در وجود ممکنات وجود ندارد و نـیز مـیبینیم که وقتی دو خط را مقایسه مـیکنیم و یـکی بـزرگتر از دیگری است، آنـها تـفاوت در ماهیت مقداری ندارند؛ امـا در عـین حال تفاوت آنها روشن است، پس باید تفاوت، به وجود باشد. خط طویل مشتمل بـرخط کـوتاه است با یک اضافهای و همچنین واجـب مـشتمل بر هـمه کـمالات مـمکنات است با اضافاتی و نـیز گاهی میبینیم در رنگ حرکت وجود دارد و ماهیت نیز حرکت ندارد، پس باید حرکت مربوط به وجود بـاشد».۸
بـه هر حال، مرحوم حاجی سبزواری مـیگوید:
-
المـیز امـا بـتمام الذات
او بـعضها او جاء بمنضمات
بـالنقص والکـمال فی المهیة
ایضا یجوز عند الاشراقیة
مقصود این است که ما در عالم دو نوع کثرت میبینیم: ۱- کـثرت عـرضی، مـثل انسان، گیاه، حیوان و… ۲-وجود متقدم و متأخر و شـدید و ضـعیف و… . بـه نـظر فـلاسفه مـشاء مقسم دو کثرت معلول یکی از سه چیز است:
۱. تفاوت به تمام ذات باشد، مثل تفاوت اجناس عالی با یکدیگر.
۲. تفاوت به بعض ذات باشد، مثل تفاوت دو نوع از یک جنس.
۳. تـفاوت به عوارض باشد، مثل تفاوت دو فرد از یک نوع.
ولی فلاسفه اشراقی میگویند که یک قسم چهارمی برای تفاوت وجود دارد که کمال و نقص در وجود باشد. در مفاهیم تشکیک نیست، بلکه تشکیک مربوط بـه حـقیقت وجود است.
پس از شیخ اشراق صدرالمتألهین این نظریه را پذیرفت و آن را اساس فلسفه خود قرار داد، حتی اصالة الوجود را نیز با تشکیک اثبات میکند، آن گونه که حاجی سبزواری میگوید:
-
کذا لزوم السبق فـی العـلیة۹
مع عدم التشکیک فی المهیة
یعنی از طرفی میدانیم که تشکیک در ماهیت جایز نیست و از طرف دیگر، باید همیشه علت مقدم بر معلول باشد و تـقدّم و تـأخّر، یعنی تشکیک در ماهیت جایز نـیست، پس بـاید تقدّم علت و تأخّر معلول مربوط به وجود باشد. توضیح کلام ملاصدرا و ادله او بر اثبات تشکیک و آثار و نتایج این مسئله در آینده بیان خواهد شد.
پس از صـدرالمتألهین و حـتی نزدیک به دو قرن پس از او، انـدیشههایش مـورد توجه نزدیکترین شاگردان او هم قرار نگرفت، چنان که آقا حسین خوانساری میگفت: «تشکیک خاصیِ وجود چیزی است که ما آن را نمیفهمیم و بلکه گویا نظریه پرداز آن نیز متوجه آن نشده است».۱۰ اما در قـرن چـهاردهم هجری نظریه تشکیک خاصی وجود را شارحان بزرگ فلسفه ملاصدرا به شدت تأیید کردند.
تشکیک عامی
آن چه در فلسفه ملاصدرا دارای اهمیت است تشکیک خاصی است، ولی ابتدا توضیح کوتاهی درباره تشکیک عامی ذکـر کـرده و سپس بـه تشکیک خاصی میپردازیم.
تا قبل از شیخ اشراق همه فلاسفه مشاء در جهان اسلام و عموم متکلمان معتقد به تـشکیک عامی بودهاند. تشکیک عامی آن است که صدق یک مفهوم کلی بـر مـصادیق خـود یکسان نبوده، بلکه به طور مختلف بر افراد خود تطبیق کند. آن مصادیق همه در معنای آن اسم مشترک بـاشند و در عـین حال یکسان نباشند؛ مثلاً کلمه حرارت بر گرماهای متفاوت صدق میکند و یا اشـیا در حـرارت یـکسان نیستند یا سفیدی بر اشیای سفید صدق میکند، اما برخی سفیدترند و برخی کمتر سفیدند؛ مـثلاً کلمه سفید بر برف، پنبه و عاج فیل صدق میکند، اما یکی اقدم یـا اشدّ از دیگری است. در ایـن تـشکیک ما به الاختلاف غیر از ما به الاشتراک است؛ یعنی پنبه، برف و عاج فیل در اصل سفیدی مشترکند، اما در امور دیگر با یکدیگر متفاوتند و همین تفاوتها باعث شده که یکی سفیدتر از دیگری بـاشد. در واقع، این جا اختلاف به امور زاید بر ذات این اشیا است، لذا این نوع تشکیک به تواطؤ بر میگردد، ولی افراد ساده اندیش (عموم مردم) این را تشکیک میپندارند و لذا آن را تشکیک عامی گویند.۱۱
این نـوع تـشکیک در واقع، تنها یک بحث منطقی است و کمتر در مباحث فلسفی مطرح میشود، زیرا بیشتر به بحث لفظی شباهت دارد تا وجودشناسی.
تشکیک خاصی
هر کس که سوفسطایی نباشد واقعیاتی را پذیرفته است و طـبق اصـالت وجود چیزی غیر از وجود واقعیت ندارد. موجوداتی هم که وجود واقعی دارند با یکدیگر تفاوت واقعی دارند و چون تنها وجود است که واقعیت دارد، پس این اختلافات به خود وجود بـر مـیگردند، این موجودات همگی به یک معنا وجود دارند و حمل وجود بر آنها یکسان و به یک معنا است، در عین آن که با یکدیگر اختلاف نیز دارند؛ مثلاً برخی از این موجودات مـقدّم، قـویتر و کـاملتر از برخی دیگرند؛ مثلاً وجود عـلت قـویتر و مـقدّم بر وجود معلول است، هم چنین وجود در هر یک از عقول طولی مقدّم بر وجود عقل دیگر است، صدق وجود نیز بـر جـوهر اقـدم و اولی است از صدق آن بر عرض.۱۲
در این قسم تشکیک مـا بـه الاختلاف موجودات عین ما به الاتفاق آنهاست؛ یعنی تفاوت آنها به خود مرتبه آنها است نه به امور زایـد بـر ذات. بـه بیان دیگر، میتوان گفت: بنابر مبنای اصالة الوجود چیزی غـیر از وجود نداریم، لذا مابهالامتیازِ این واقعیات خارجی باید از سنخ مابهالاشتراکِ آنها باشد. وجود دارای درجات و مراتب متفاوتی اسـت کـه هـمگی در وجود بودن مشترکاند و تفاوت آنها به شدّت و ضعف و آثار وجود اسـت. در رأس سلسله و مراتب وجود خدای متعال قرار دارد که نور وجودش قائم به ذات خود اوست و هیچ شرط و قـیدی نـدارد، حـمل وجود بر او یک قضیه ضروریه ازلیه است و هیچ حیثیت تعلیلی و تقییدی نـدارد، امـا سـایر مراتب وجود وابسته و متعلق به خدای متعال هستند، پس وجود خداوند اصل حقیقت وجود اسـت و سـایر مـراتب وجود، پرتوی از اویند.
این گونهتشکیک را تشکیک خاصی یا «تشکیک اتفاقی» گویند، زیرا مـابـهالاتفاق عین مابهالاختلاف است.۱۳
مثالهای مختلفی برای تشکیک خاصی ذکر شـده اسـت، قـبل از ذکر این مثالها توجه به این نکته لازم است که یک مثال گاهی از یک جـهت نـزدیک کننده مطلب است، ولی لازم نیست که از تمام جهات صحیح و مطابق با مـدعای مـحل بـحث باشد. در این چند مثال نیز اگر دقت زیاد بشود مطابق با مدعای محل بحث نـیستند، ولی مـیتوانند مسئله را به ذهن نزدیک کنند.
الف) نور حقیقت واحدی است که دارای درجات مـتفاوت و مـتعددی اسـت. تعریف نور هر چه باشد بر تمام نورهای ضعیف، قوی و متوسط صدق میکند و تمام نـورهای ضـعیف و قـوی در اصل نور بودن مشترکند، در عین حال تفاوتهایی نیز بین درجات مختلف نـور وجـود دارد، ضمنا روشن است که نور ضعیف از نور و غیر نور آمیخته نیست، بلکه فقط نور است و نـور قـوی نیز مرکب از نور و غیر نور نیست، بلکه فقط نور است، پس مابـهالاشـتراک تمام انوار به نور است، چنان کـه مـابـهالامتیاز آنها نیز به نور است.
ب) اجـزای زمـان وقتی با یکدیگر مقایسه شوند برخی مقدّم و برخی مؤخرند و اشتراک این اجزا و قـطعهها بـه زمان و تفاوت آنها به تـقدّم و تـأخّر است کـه تـقدم و تـأخر نیز زمان میباشد. پس اشتراک آنها در چـیزی اسـت که اختلافشان نیز در همان چیز است.
ج) وقتی دو حرکت سریع و کُند را مقایسه مـیکنیم ایـن دو در اصل حرکت مشترکند و تفاوت آنها تـنها در سرعت و کندی است. سـرعت و کـندی نیز خود از اقسام حرکتاند و چـیزی غـیر از آن نیستند. حرکت سریع مرکب از حرکت و غیر حرکت نیست، بلکه تنها حرکت مـیباشد، چـنان که حرکت کُند نیز مـرکب از حـرکت و غـیر حرکت نیست، بـلکه تـنها حرکت است، پس هر دو در حـرکت بـودن مشترکند و در عین حال، تفاوتشان نیز به حرکتشان است.
د) اگر دو خط طولانی و کوتاه را مقایسه کـنیم خـواهیم دید که این دو در اصل امتداد و طـول مـشترکند، هر دو کـم مـتصل هـستند، در عین حال، تفاوت آنـها به طولانی و کوتاه بودن است که طولانی و کوتاه بودن نیز همان خط، امتداد و طول اسـت، پس اشـتراک و تفاوت این دو خط در امتداد است.
ه) هـر گـاه دو وجـود را در نـظر بـگیریم، در اصل وجود بـا یـکدیگر مشترکند، هر چند تفاوتهایی نیز دارند و چون ما چیزی غیر از وجود نداریم، پس تفاوت آنها نیز بـاید بـه وجـود باشد. بنابراین، اشتراک آنها در اصل وجود اسـت و تـفاوتشان آنـها بـه مـرتبه و درجـه وجودی آنها است.
اقوال در مسئله
فکر فلسفی در طول تاریخ به دنبال یافتن جهت وحدت بین کثرات بوده است، چیزی که عرفا نیز ادعای مشاهده آن را دارند. در شهود عـرفانی کثرت انحراف و وحدت اصل است و شخص أحول کثرت را میبیند، ولی کثرت در واقع، وهم و سرابی بیش نیست، و اگر مبالغه نباشد باید گفت که نخستین فیلسوف، یعنی طالس که میگوید همه چیز از آب اسـت، بـه دنبال بر گرداندن کثرت به وحدت بوده است. این عقیده امروز در نظریه تشکیک به نحو کاملتری نشان داده شده است. به هر حال، فیلسوفان و عارفان نظریات مختلفی در این مـوضوع ارائه کـردهاند که در ذیل به آنها اشاره میکنیم:
۱. کثرت وجود و کثرت موجود: این نظر فلاسفه مشاء است و اکثر مردم نیز همین عقیده را پذیرفته و در باب تـوحید نـیز توحید نوع مردم (عوام) هـمین اسـت. پیروان این نظریه به تشکیک عامی معتقدند.
۲. وحدت وجود و وحدت موجود: این عقیده صوفیه است و خود بر دو قسم است:
الف) عقیده کسانی که میگویند تـنها یـک وجود واقعیت داشته کـه دارای شـئون و اطوار مختلف است. او در آسمان خود را به شکل آسمان نشان میدهد و در زمین، زمین است. این کثرتها اعتباری بوده و ضرری به وحدت او نمیزنند. این مذهب جاهلان از صوفیه است.
ب) عقیده کسانی که مـیگویند وجـود حقیقتی مجرد از تمام این مراتب داشته که آن وجود واجب متعال و لابشرط است و تمام مراتب وجود اطوار و شئون او بوده و محتاج به او هستند. این فقر و احتیاج منافی با وجوب نیست، زیرا احـتیاج و فـقر به حـقیقت خود منافاتی با وجوب ندارد. بله، فقر و نیاز به غیر است که منافات با وجوب وجود دارد. پس طـبق این عقیده تنها یک مرتبه از وجود داریم و بقیه اطوار و شئون او هـستند. ایـن عـقیده بزرگان عرفا و ملاصدرا است. حقیقت تشکیک خاصالخاصی وجود به این نظریه برگشت میکند. این نظریه طـرفدار تـشکیک خاصالخاصی است.
ج) وجود یک مرتبه واجب است که چون لابشرط است هـیچ تـجلّی، اطـوار و شئونی ندارد. مراتب دیگر وجود نیز تحقق دارند که فقیر و وابسته به او هستند، اما وجـودشان نیز بیگانه، مباین و جدای از وجود واجب نیست. این مذهب فهلویونی است که طـرفدار تشکیک خاصیاند.
۳. وحـدت وجـود و کثرت موجود: طبق این عقیده تنها یک وجود واجب تحقق دارد و موجودات اشیایی هستند که تنها نسبتی به وجود دارند و خود هیچ موجودیتی ندارند. این عقیده محقق دوانی است.
۴. وحدت موجود و کـثرت وجود: ظاهرا هیچ کس این عقیده را نپذیرفته است.
۵. وحدت وجود و موجود در عین کثرت وجود و موجود: مثلاً کسی که جلوی چند آینه ایستاده است، در عین وحدت کثرت نیز دارد. این عقیده را نیز مـلاصدرا پذیـرفته و به عدّهای از عرفا نیز نسبت داده است. عقیده به تشکیک خاصیِ وجود میتواند توجیهی بر این عقیده نیز باشد. این نظریه طرفدار تشکیک اخص الخواصی است.
ادلّه اثبات تشکیک خاصی وجـود
چـون ملاصدرا از طرفی وجود را حقیقتی واحده میداند و از طرف دیگر معتقد است که این حقیقت واحده دارای مراتب و درجات گوناگونی است، باید برای این مدعا که پایه و اساس تمام فلسفه اوست، دلیـل مـحکمی اقامه کند؛ اما متأسفانه چون این مسئله را بدیهی و مسلّم میپنداشته، کمتر بر آن استدلال کرده است. اما ما در این جا استدلالهای مختلفی که میتوان برای تشکیک اقامه کرد ذکر مـیکنیم، البـته ابـتدا اشارهای به دلیل فلاسفه مـشاء در انـکار و نـفی تشکیک خاصی مینماییم:
دلیل اول: فلاسفه مشاء میگویند: آیا این موجودات با یکدیگر اختلاف دارند یا خیر، اگر اختلاف دارند، پس اتـحاد در مـاهیت نـداشته و جهت وحدت و اتفاق نخواهند داشت و اگر اختلاف نـدارند، پس تـشکیک محقق نخواهد شد، زیرا جهت اختلاف وجود ندارد.
ولی ملاصدرا معتقد است که این استدلال ناتمام است، زیرا به نـظر او اولاً، ایـن مـوجودات یک جهت اشتراک و وحدت با یکدیگر دارند، زیرا مفهوم «وجـود» از اینها انتزاع شده و بر تمام آنها صدق میکند، پس معلوم میشود که نوعی وحدت بین آنها وجود دارد. بنابراین، از جـهتی اخـتلاف و از جـهت دیگر اشتراک وجود دارد و چون ما معتقد به اصالت وجود و اعتباری بـودن مـاهیت هستیم، هم آن اشتراک مربوط به وجود است و هم این اختلاف. از این رو، مابهالاشتراک، عین مابهالاختلاف است، لذا تـشکیک وجـود ثـابت میشود.
دلیل دوم: آقا علی مدرس میگوید:
«وقتی اصالت وجود اثبات شد تـمام اخـتلافات وجـودات به وجود برگشت میکنند، مثل اختلاف اشخاص در عوارض، یا انواع در فصول، یا اجناس در عـوارض خـاصه، هـمه به اختلاف در وجود بر میگردد و چون نمیشود یک مفهوم را بر دو چیز حمل کرد، مـگر آن کـه جهت وحدتی وجود داشته باشد، پس باید این وجودات یک جهت وحدت داشـته بـاشند و گـرنه لازم میآید یک معنای واحد موجود باشد به وجودات متباین و کثرت در عین وحدت باشد. پس بـاید یـک جهت وحدتی وجود داشته باشد. وقتی ما انسانی را با فرس مقایسه میکنیم یـک جـهت اتـحاد وجودی و یک جهت افتراق وجودی دارند. این افتراق وجودات آنها را از اتحادشان خارج نمیکند، پس هر وجـودی اتـحادش با وجود دیگر عین افتراقش با آن میباشد. پس مابهالاشتراک عین مـابـهالاخـتلاف است و تشکیک خاصی وجود ثابت میشود».۱۴
دلیل سوم: مراد از شدّت و ضعف در مسئله تشکیک، کثرت و قـلّت آثـار اسـت و دلیل تشکیک آن است که ما وجود را به حسب افرادش به شدید و ضـعیف و مـتقدّم و متأخّر، تقسیم میکنیم و بدون شک، وجود واجب اولی، اقدم و اقوای از وجود ممکنات است، هم چنین وجود مـجردات قـویتر از وجود مادیات است و این شدّت و ضعفها مربوط به وجودند.
بنابراین، اولاً، اختلاف فـقر و غـنای وجودی و شدّت و ضعف قابل انکار نیست. ثـانیا، بـاید بـین این موجودات جهت اشتراک وجود داشته بـاشد و گـرنه دو چیزی را که هیچ اشتراک ندارند، نمیتوان گفت یکی کاملتر از دیگری است و آن دیـگری نـسبت به آن ناقص است. ثالثا، اعـتقاد بـه حقایق مـتباینه صـحیح نـیست و بطلان آن در جای خود روشن شده اسـت. رابـعا، تشکیک در ماهیت صحیح نیست. با توجه به این چهار مقدمه معلوم مـیشود کـه تشکیک مربوط و منحصر به وجود اسـت.
دلیل چهارم: وجود نـقیض عـدم است و عدم واحد است نـه مـتعدد، پس باید وجود نیز که نقیض آن است واحد باشد و گرنه ارتفاع نقیضین لازم میآید. پس از آن مـیگوییم اخـتلاف وجودات نیز واضح است؛ مـثلاً حـیوان هـمه افعال و آثار جـمادات و نـباتات را دارد، به علاوه احساس و ادراک، انـسان نـیز همه آثار و افعال جماد، نبات و حیوان را به اضافه درک کلیات، هم چنین معتقدیم که وجـود بـسیط است نه مرکب، پس باید این وجـودات یـک مابهالاشـتراک و یـک مـابهالاختلاف داشته باشند و هر دو نـیز به نفس وجود باشد.
به هر حال، این استدلالها و غیر آنها میتوانند اصل تشکیک مـراتب وجـود را اثبات کنند، البته روشن است کـه ایـن اسـتدلالها در مـقابل مـشاء که وجودات را حـقایق مـتباینه میدانند کامل و بینقص هستند، اما در برابر سخن عرفا که وجود را یک حقیقت واحد دارای مظاهر و تجلیات گـوناگون – نـه مـراتب و درجات مختلف – میدانند، مقاومتی ندارند، لذا خود مـلاصدرا نـیز گـاهی سـخن فـلاسفه اشـراق و فهلویون را میپذیرد و گاهی سخن عرفا را.
از نظر حکمت متعالیه وجودْ حقیقتی است دارای مراتب مختلف و کثرت نیز مربوط به خود وجود است. بالاترین مرتبه وجود و کاملترین درجه آن را واجـب الوجود مینامند و مراتب دیگر در ضعف متفاوتند و هر چه از خدا دورتر باشند ضعفشان بیشتر است، پس از نظر فیلسوف، خداوند همان هستی محض است که در بالاترین مرتبه قرار دارد، اما مراتب دیگر نیز وجـود دارنـد و قابل انکار نیستند. ولی از نظر عرفان، وجودْ حقیقت واحدی است که قابل تعدّد نیست و تمام کثرتها ناشی از ظهورات مختلف آن است. وجود حقیقت واحدی است که هر لحظه به ظـهوری و بـه شأنی متجلی میشود و کثرت مربوط به وجود نیست، بلکه آیات و نشانههای آن است که دارای کثرتی اعتباری و نه حقیقی هستند، پس وجودْ حقیقت واحدی است کـه هـیچ وجودی در طول یا عرض او نـیست.
تـشکیک طولی و عرضی
پس از بیان تشکیک عامی و خاصی اشارهای گذرا به تشکیک طولی و عرضی نیز میکنیم:
تشکیک طولی آن است که وجودْ حقیقت یگانهای است که از واجـب الوجـود – که شدیدترین مرتبه وجـود اسـت و هیچ محدودیتی ندارد – شروع شده تا به هیولای اولی که ناقصترین و پایینترین مرتبه وجود است، میرسد. یک طرف آن شدیدترین مرتبه وجود و طرف دیگر آن ضعیفترین مرتبه وجود است و بینهما متوسطات. پس در تـشکیک طـولی بین دو مرتبه وجود مقایسه میشود که یکی کاملتر از دیگری است و رابطه علت و معلولی بین آنها برقرار است.
تشکیک عرضی این است که چند فرد از موجودات در یک مرتبه با همدیگر مـقایسه شـوند؛ مثلاً یـک مرتبه از نور را در نظر بگیریم که بر اجسام مختلفی بتابد، وقتی نور خورشید بر سنگ و خاک و درخت مـیتابد این کثرت نور وجوداتی است که تشکیک عرضی داشته و بین ایـن چـند مـعلول رابطه علت و معلولی برقرار نیست، گرچه همگی و در عرض یکدیگر معلول یک علت هستند. این چند معلول عـلیرغـم کثرتی که دارند دارای نوعی وحدت حقیقی نیز هستند.
نتایج مسئله تشکیک وجـود
مـلاصدرا چـون نظریه تشکیک خاصیِ مراتب وجود را پذیرفت و آن را اساس فلسفه خود قرار داد با تحلیل تشکیک به آثـار و نتایج فراوانی دست یافت که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱. بازگشت دادن تمام کـثرات به نوعی وحدت،
۲. مـسئله مـعاد جسمانی،
۳. حدوث جسمانی نفس،
۴. حرکت جوهری و حلّ شبهه بقای موضوع،
۵. علم خداوند که علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است،
۶. اتحاد عاقل به معقول،
۷. تقریر جدید و دقیقی از برهان صدیقین،
۸. تبیین دقیقی از رابـطه علت و معلول،
۹. پذیرفتن سنخیت بین واجب الوجود و ممکنات و نفی تباین کلی بین آنها،
۱۰. پذیرفتن نوعی وحدت وجود عرفانی،
۱۱. انکار حقایق متباینه که مشاء معتقد به آن هستند،
۱۲. پذیرفتن وحدت حقیقی وجود در عـین کـثرت حقیقی.
اما لوازم انکار تشکیک خاصی وجود عبارتند از:
۱. تعطیل شدن عقل از اثبات صفات کمال بر خداوند،
۲. علم ما به خداوند باید حصولی باشد نه حضوری،
۳. توجیهپذیر نشدن وحدت امر خدا، و مـا امـرنا الاّ واحدة،
۴. انکار حرکت تکاملی انسان،
۵. پذیرفتن امکان ترجیح بلا مرجح،
۶. انکار قاعده الواحد لایصدر منه الاّ الواحد،
۷. پذیرفتن ترکیب در صادر نخستین.
توضیح چگونگی اثبات و ترتّب این لوازم بر مسئله تـشکیک از حـوصله این مقال خارج است و هر کدام نیاز به بحثی مستقل و مستوفا دارد. ضمنا برخی آیات شریفه قرآن و نیز روایات مشتمل بر مطالبی هستند که تنها از طریق پذیرفتن تشکیک قابل تـحلیل و تـوضیحاند، کـه توضیح آن به مقالهای دیـگر مـوکول مـیشود.
و آخر دعوینا ان الحمد للّه رب العالمین
۱ پژوهش های فلسفی – کلامی » پاييز و زمستان ۱۳۷۹ – شماره ۵ و ۶ (از صفحه ۳۴ تا ۴۷) —)۱۴ صفحه
۲ مرتضی مطهری: پاورقیهای اصول فلسفه و روش رئالیسم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۵ ش، ج۳، ص ۷۹.
۳ ابـن سـینا: الهـیات، شفاء، چاپ رحلی، انتشارات بیدار، قم، بیتا، ص۴۴۴.
۴ مـحمدبن مـحمدبن حسن طوسی (خواجه نصیر): تجرید العقائد، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۷۰ ش، ص۳۵؛ همو: نقدالمحصل، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۹۹۵ م. ص۵۱۸؛ عبدالرزاق لاهیجی: شـوارق الالهـام، انـتشارات مهدوی، اصفهان، بیتا، ص۵۲.
۵ علاء الدین قوشچی: شرح تجرید العقائد، مـؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، بیتا، ص۱۴ و۲۴
۶ حسن بن یوسف (علامه حلی): انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، انتشارات رضی، قـم، بـیتا، ص۴۷؛ هـمو، الجوهر النضید، بینا – بیتا – ص۲۰.
۷ شهاب الدین سهروردی: مجموعه مصنفات شیخ اشـراق، بـه تصحیح هنری کربن، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۲ ش، ج۲، ص۱۱۹.
۸ قطب الدین شیرازی: شرح حکمة الاشراق، بیدار، قـم، بـیتا، ص۲۱۰.
۹ مـلا هادی سبزواری: شرح المنظومه، ناصری، تهران، بیتا، ص۱۱.
۱۰ آقا حسین خوانساری: الحاشیه عـلی شـروح الاشـارات، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۷۸ ش، ج۱، ص۲۵۸.
۱۱ ر.ک: عبداللّه جوادی آملی: رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، مرکز نـشر اسـراء، قـم، ۱۳۷۶ ش، بخش۱، ج۱، ص۲۵۸.
۱۲ ر.ک: صدرالدین شیرازی: اسفار (الحکمة المتعالیه)، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۹۸۱ م. ج۱، ص۶۵؛ سید محمدحسین طباطبائی: اصـول فـلسفه و روش رئالیسم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، ۱۳۶۵ ش، ج۳، ص۳۸۵.
۱۳ ر.ک: صدرالدین شیرازی: همان، ص۶۴؛ غـلامحسین ابـراهیمی دیـنانی: شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، حکمت، تهران، ۱۳۷۵ ش، ص۲۸۹.
۱۴ آقا علی مدرس: رساله حملیه، موسسه مـطالعات و تـحقیقات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۲ ش، ص۳۹.