تاریخ فلسفه، همان تاریخ تفکر در وحدت است. آغاز فلسفه آغاز اندیشیدن و وحدت انگاری بوده است. بزرگ‌ترین مشکلی که نخستین فیلسوفان با آن رودررو بودند، پیدا کردن جهت وحدت در میان کثرت‌هایی است که مشاهده می‌نمودند. کثرت چون سرابی است که از هیچ واقعیتی حکایت نمی‌کند و آنچه مهم است یافتن وحدت و جهت ارتباط و پیوند این موجودات با یکدیگر است. آیا موجودات مانند واژه‌های نامأنوسی هستند که چون کاه و کهکشان کنار یکدیگر قرارگرفته‌اند؟ یا آنکه جهت وحدتی مثل نخ تسبیح آن‌ها را به یکدیگر پیوند و ارتباط داده است؟

به همین جهت طالس ملطی می‌گوید: «آب اصل همه‌چیز است و هر چیزی از آب آفریده‌شده است.» مقصود طالس از آب، آب متعارف نیست و چندین تفسیر از سخن او شده است. پس از او برخی آتش را اصل هر چیزی دانستند. برخی از فیلسوفان منکر حرکت شدند و بعضی چون هراکلیتوس منکر سکون شده می‌گوید: «خورشید هر روز جدید است.» آنچه در این دعاوی مهم است توجه این فیلسوفان به یافتن جهت وحدت بین موجودات است. قوام یک نظام فکری به عامل وحدتی است که عناصر مختلف آن را پیوند داده و هدف واحدی را برای آن‌ها ترسیم کرده باشد. این افکار و اندیشه‌ها سبب پیدایش عصر طلایی یونان باستان شد که فیلسوفان بزرگی در آن پدید آمدند. سقراط و افلاطون و ارسطو هرکدام تلاش فراوانی برای پیشرفت فلسفه داشتند.

فلسفه در ابتدا شامل بسیاری از علوم می‌گردید؛ به‌طوری‌که حتی طب و هیئت و موسیقی و شعر نیز بخشی از آن به شمار می‌آمدند؛ اما با پیشرفت علوم و تقسیم‌بندی علوم، دایره بحث فلسفی مشخص و محدود گردید. گرچه موضوع فلسفه –که به نظر سقراط وجود و به نظر افلاطون احد و به نظر ارسطو موجود بود– همه هستی را فرامی‌گرفت و چیزی را از خود بیرون نمی‌گذاشت، اما به‌هرحال بحث از هستی به‌صورت کلی بحث فلسفی بود. سپس فلسفه یا حکمت به دو بخش نظری و عملی تقسیم گردید. حکمت نظری، ریاضیات، هیئت، موسیقی، طبیعیات و الهیات را شامل می‌شد. حکمت عملی به اندیشه‌های مربوط به عقل عملی (اخلاق و تدبیر منزل و سیاست) روی کرد.

اما آنچه مهم بود شناخت و معرفت الهیات بالمعنی الاعم و الهیات بالمعنی الاخص است. بحث از شناخت خدای متعال و اسما و صفات و افعال او و چگونگی پیدایش خلق از او و رجوع همه‌چیز به او، غایةالقصوی و کعبه آمال و آرزوی همه فیلسوفان بوده است؛ گرچه هیچ طایر قدسی با مرکب علم حصولی و درس و بحث حوزوی و دانشگاهی نمی‌تواند به قلّه رفیع معرفت حقیقةالحقایق دست یابد و به گفته ابن‌سینا:

جلّ جناب الحق عن ان یکون شریعة لکل وارد او یطلع علیه الا واحد بعد واحد.‏[۱]‎
درگاه حضرت حق برتر از آن است که هر رهگذری بر آن وارد شود یا آگاه بر آن شود مگر یک نفر پس از یک نفر.

و محی‌الدین ابن عربی نیز گوید:

احدی از حکما و علما به‌حقیقت معرفت نرسیده است؛ مگر پیامبران الهی –علیهم‌السلام– و بزرگان از عرفا و یافتن آن از طریق فکر و علم حصولی درواقع آب در هاون کوبیدن است.‏[۲]‎

آنان که به دنبال شناخت خدای متعال و اسما و صفات و افعال اویند، عبارت‌اند از:

  • الف) متکلمان؛
  • ب) اشراقیون؛
  • ج) مشایین؛
  • د) عرفا؛
  • ه) پیروان حکمت متعالیه؛
  • و) نحله‌های جدیدی چون مکتب تفکیک و امثال آن.

حکیم سبزواری می‌فرماید:

آنان که متصدی شناخت حقایق‌اند، چهار فرقه‌اند: زیرا آنان یا تنها از راه فکر می‌خواهند به معرفت برسند و یا از راه تصفیه نفس و یا هر دو. آنان که جمع بین فکر و تصفیه و طهارت نفس کرده‌اند، طرفداران فلسفه اشراق‌اند. عرفا نیز تنها از راه تصفیه نفس و تخلیه و تحلیه پیش می‌روند؛ و آنان که تنها با قدم فکری گام برمی‌دارند، اگر مقید به مواظبت بر شرع باشند، متکلم خواهند بود وگرنه فیلسوف مشّایی می‌باشند.‏[۳]‎

حاجی سبزواری در این عبارت روش حکمت متعالیه را که خود نیز پیرو و مفسر آن است، بیان نکرده است. صدرالمتالهین مکرراً در اسفار می‌گوید: «روش ما جمع بین استدلال و عرفان است.»

فلسفه مشاء

گرچه پیش از دوره اسلامی گرایش‌های مختلف اشراقی و مشایی میان فیلسوفان وجود داشت و اندیشه‌های کاملاً متفاوت ارسطو و افلاطون که هرگز قابل‌جمع نمی‌باشند – برخلاف تصور فارابی – بیانگر این دو جریان فکری است، در عالم اسلام این دو مکتب به‌خوبی شکل‌گرفته و هرکدام از یک نظام فکری مشخصی پیروی کردند. ابن‌سینا، امام مشایین گردید و شیخ شهاب‌الدین سهروردی –که ظاهراً به جرم شیعه بودن به شهادت رسید– پیشوای اشراقیین شد.

ابوعلی سینا کتاب‌های مهمی را در بخش حکمت نظری تدوین نمود؛ مثل الشفاء و النجاة و الإشارات و التنبیهات. هریک از این سه کتاب موردتوجه فیلسوفان پس از او قرار گرفت. عده‌ای به تدریس این کتاب‌ها مشغول شدند و برخی به ترجمه، شرح، حاشیه و تعلیقه‌نویسی بر آن‌ها همت گماردند؛ اما کتاب «الإشارات و التنبیهات» اقبال بیشتری یافت؛ زیرا نسبت به شفا، مزایای نامبرده در ذیل را از آنِ خود کرد:

۱. این کتاب مشتمل بر چهار علم منطق، طبیعیات، الهیات و تصوف بود. منطق آن در ده نهج و فلسفه آن در ده نمط تنظیم گردید. سایر آثار ابن‌سینا چنین جامعیتی را نداشت؛ به‌ویژه به دلیل اشتمالش بر مبحث تصوف و عرفان.

۲. این کتاب از نظم و ترتیب استواری بهره‌منداست. شیخ پس از بیان منطق نه بخشی برای سیر و سلوک یا سفر عقلی به‌سوی خدای متعال از عالم طبیعت شروع کرده است؛ زیرا انسان در دامن طبیعت متولد می‌شود و سپس به‌سوی خدای متعال حرکت می‌کند. از طبیعت به ماورای آن، یعنی محدّد الجهات، رسیده و سپس به برزخ بین محسوسات و مجردات، یعنی نمط سوم درباره نفس انسانی و سماوی می‌رسد. آنگاه به ماورای طبیعت و عالم اله منتهی می‌شود. تا اینجا سفر او از خلق به‌حق بوده است. سپس در بحث از صفات و اسمای الهی، سفر عقلی از حق به‌حق را طی می‌کند. در نمط پنجم و ششم و هفتم سفر از حق به خلق را طی می‌کند؛ اما این مرتبه به‌سوی مادیات نرفته و در ترتیب آفرینش تنها به ابداعیات و مجردات پرداخته و سفر خود را به عالم امر به پایان می‌رساند. سفر چهارم خود را با قدم عرفان و معنویت می‌پیماید و حالات و درجات و مقامات عارفان بﷲ را بیان می‌کند.

عالم اله

سفر از طبیعت به‌سوی خدا

کیفیت و ترتیب آفرینش

مقامات و درجات عرفانی

عالم ماده

عالم امر یا مجردات

۳. علاوه بر نمط‌ها، فصل‌های هر نمط نیز ترتیب و نظم منطقی دارد؛ به‌طوری‌که هر بحثی از مباحث این کتاب متوقف بر بحث‌های گذشته و پیش درآمدی برای بحث‌های آینده است و هرگز در بحث‌های خود خواننده را به آینده حواله نداده و هر چیزی را در جای خود بحث کرده است.

۴. برهان صدیقین در این کتاب برای اولین بار با مقدمات کافی موردبحث قرار گرفت و برای اثبات واجب‌الوجود از ممکنات بهره نگرفته است و از مفهوم وجودی که مرآت و آینه مصداق خود است، وجود خارجی واجب‌الوجود را اثبات نموده است.

۵. گرچه ابن‌سینا در همه کتاب‌های خود اهل برهان بوده و به‌شدت از مغالطه و جدل پرهیز دارد، در این کتاب روش برهانی او بهتر از هر کتاب دیگری نمایان است.

۶. مختصر بودن اشارات، نسبت به سایر کتاب‌های ابن‌سینا – در عین آنکه مشتمل بر تمام بحث‌های فلسفی است و چیزی از آن‌ها فرونگذاشته است – امتیاز مهم دیگری است که این کتاب را بیش از همتاهای خود قابل‌استفاده کرده است.

۷. چون تاریخ تألیف این کتاب به اواخر عمر ابن‌سینا بازمی‌گردد. محصل افکار و اندیشه‌های او و آخرین انظار فلسفی وی محسوب می‌شود.

به‌هرروی، نظر فیلسوفان پس از ابن‌سینا در مورد این کتاب یکسان نیست. برخی آن را بسیار ستوده‌اند و معتقدند در جهان اسلام کتابی به قوت و زیبایی و دقت آن در فلسفه نوشته‌نشده است و چیز زائدی در آن وجود ندارد و به جهت اهمیت زیاد و دور بودن مطالب آن از فهم و ذهن افراد مبتدی شیخ در ابتدای نمط اول و نیز در انتهای کتاب به حفظ آن سفارش نموده است و نارضایتی خود را از آموختن آن به نااهلان اعلام داشته و خدا را بر آن گواه گرفته است؛ اما بعضی از مفسران فلسفه مشاء نیز معتقدند که ابن‌سینا در این کتاب از مطالب مهم و ضروری طفره رفته و به آنچه اهمیتی ندارد پرداخته و مطالب غیر مهم و غیرضروری را بسیار شرح می‌دهد.

آقا حسین خوانساری(ره) مکرر در حاشیه خود می‌گوید: روش شیخ در این کتاب پرداختن و تفصیل دادن به مطالب غیر مهم است. گرچه در تعلیقه بر فصل هیجده نمط چهارم محقق خوانساری فرموده است:

… وإن کان للضنّة –أی البخل – فمع آن‌ها خصلة غیر محمودة ولاینبغی أن یظن بمثل الشیخ یأباه دأبه فی التفصیلات والتوضیحات، لأنّ هذا مشعر بجد به علی الطلاب و حرصه علی تعلیم المتعلمین، وحاشاه عن أن یقال إنّه لم یتفطّن لهذه الأبحاث وبنی الأمر علی ماوقع فی ذهنه بادی الرأی من غیر تحقیق و إیقان؛ و بالجملة تزید الحیرة علی الحیرة التأمل فی أمر هذا الرجل العظیم و تتبّع أطواره و أحواله و کلماته، ولعلّه فی المراتب و المسائل السهلة التی لیست من اسرار الحکمة و دقایقها ولا محذور فی إذاعتها و إشاعتها یتعرّض للتفصیل والتوضیح جدباً علی المبتدئین شفقة علیهم و أمّا فی المقامات الخفیة أو المسالک الدقیقة والمسائل التی تبعد عن الأذهان و یخاف علی إظهارها وقوع القاصرین فی الضلالة و الطغیان فیمسک عنان القلم ولایرسله شفقة أیضاً علی الطلاب کیلا یقعوا فی خلاف الصواب.

محقق خوانساری در عبارت پیش‌گفته تکرار می‌کند که شیخ به آنچه مهم است نپرداخته و به توضیح واضحات و مسائل ساده‌ای که از اسرار حکمت و فلسفه نبوده و انتشار آن‌ها مشکلی ایجاد نمی‌کنند کتاب را پر نموده است. البته قصد شیخ خیر بوده است؛ زیرا وی می‌خواست افراد مبتدی با خواندن این کتاب براثر درک نکردن مقصود آن به گمراهی نیفتند. وصیت شیخ در ابتدا و انتهای حکمت این کتاب، مؤید همین نظر محقق خوانساری است. به‌هرحال به گفته علامه تهرانی این کتاب «سرمشق همه کتاب‌های معقول و برترین آن‌ها در فلسفه مشّاست.»‏[۴]‎ به همین جهت کتاب‌های زیادی به‌عنوان ترجمه، شرح، حاشیه، تحریر اشارات نوشته‌شده است، به‌طوری‌که علامه حلّی سه شرح به نام‌های الإشارات إلی معانی الإشارات و بسط الإشارات و إیضاح المعضلات من شرح الإشارات بر آن تدوین نموده است. ولی دو شرح از شهرت بیشتری برخوردار است:

۱. شرح الإشارات و التنبیهات از فخرالدین رازی.

۲. حل مشکلات الإشارات، معروف به شرح اشارات از خواجه‌نصیرالدین طوسی.

کتاب‌های فخر رازی به جهت جامعیت مؤلف در علوم مختلف و قلم رسا، شیوا و سلیس و تقریر خوب آن موردتوجه حوزه‌های علمیه قرار گرفت؛ اما ازآنجاکه فخر رازی در شرح خود بر اشارات تقریباً تمامی مبانی فلسفه مشاء را موردنقد قرارداد، خواجه نصیر تصمیم گرفت با نوشتن شرحی اشکالات او را پاسخ داده از ابن‌سینا دفاع نماید. شرح اشارات خواجه نصیر، قرن‌ها متن درسی فلسفه مشاء قرار گرفت و به گفته علامه تهرانی هفده شرح بر آن شرح نوشته‌شده است.‏[۵]‎

این در حالی است که مرحوم آقابزرگ تهرانی کاملاً همه آن‌ها را استقصاء ننموده است و پس از او نیز چندین شرح و ترجمه و تعلیقه دیگر بر متن اشارات و نیز بر شرح خواجه نوشته‌شده است. ما در اینجا به چند نمونه از کتاب‌های معاصران اشاره می‌کنیم:

۱. (ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات)، از دکتر حسن ملکشاهی؛

۲. (ترجمه نمط چهارم و هشتم و نهم اشارات) از شهید آیت‌ﷲ مطهری؛

۳. (شرح نمط چهارم اشارات) از دکتر احمد بهشتی؛

۴. (درس‌های شرح اشارات) از آیت‌ﷲ حسن‌زاده آملی؛

۵. (تعلیقات علی شرح الإشارات) از آیت‌ﷲ حسن‌زاده آملی؛

۶. (شرح الاشارات و التنبیهات) از استاد محمدحسین حشمت پور.

سه اثر اخیر هنوز چاپ نشده‌اند.

ازآنجاکه فخرالدین رازی در تمام مباحث مخالف نظرات شیخ بوده و خواجه نصیر در همه مسائل از شیخ دفاع کرده است، برخی از نویسندگان در مقام قضاوت و محاکمه بین آن دو برآمده‌اند. کتاب (شرح الشرح) یا (ایضاح المعضلات) معروف به (المحاکمات بین شرحی الاشارات) از قطب الدین رازی بویهی در این میان از شهرت بیشتری برخوردار بوده و مکرراً همراه با شرح اشارات چاپ شده است؛ گرچه چاپ محاکمات از سوی دفتر نشر کتاب ناقص بوده و مخصوصاً از ابتدای جلد دوم آن مقداری افتادگی دارد. پس از او ملا میرزا جان حبیب‌ﷲ باغنوی شیرازی، حاشیه‌ای بر محاکماتِ قطب رازی نوشت و به قضاوت‌های وی اعتراض کرد. نامبرده خود به داوری بین دو شارح اشارات پرداخته است. میرزا جان باغنوی معاصر ملا عبدﷲ یزدی و مرحوم مقدس اردبیلی بوده و هر سه شاگرد جمال‌الدین از شاگردان دوانی می‌باشند. از مطالعه کتاب باغنوی روشن می‌شود که وی فیلسوف و متکلم توانایی بوده و ظاهراً شیعه بوده است؛ ولی معمولاً آنان که شرح‌حال او را نوشته‌اند، وی را سنی حنفی و یا شافعی معرفی کرده‌اند.‏[۶]‎

محقق خوانساری و حاشیه او بر شروح اشارات

آقا حسین بن جمال‌الدین محمد بن حسین خوانساری (۱۰۱۶ – ۱۰۹۸ هـ. ق)‏[۷]‎ از علمای بزرگ شیعه بوده و به لقب‌های (آقا) به‌صورت مطلق، (تلمیذ البشر) (چون نزد استادان بسیاری تحصیل کرده است) و (استاذ الکل فی الکل) (چون در اکثر رشته‌های علوم متداول در عصر خود تدریس داشته است) و (عقل حادی عشر) شهرت دارد. وی علوم عقلی را نزد حکیم ابوالقاسم میرفندرسکی فراگرفت.

اکثر تألیفات محقق خوانساری در موضوع علم کلام و فلسفه مشاست؛ مثل رسالة فی الجبر والاختیار، حاشیة علی الحاشیة القدیمة الجلالیة علی الشرح الجدید للتجرید، الحاشیة علی الهیات الشفاء، الحاشیة علی شروح الإشارات، رسالة فی التشکیک، رسالة فی شبهة الاستلزام.

حاشیه آقا حسین خوانساری بر شرح‌های اشارات درواقع حاشیه بر چهارکتاب فلسفی است؛ بدین شرح:

حاشیه بر:

الاشارات و التنبیهات از شیخ رئیس ابوعلی بن سینا،

و شرح اشارات خواجه‌نصیرالدین طوسی،

و شرح الشرح یا المحاکمات قطب الدین رازی،

و حاشیه شرح الشرح ملا میرزا جان باغنوی شیرازی.

کتاب محقق خوانساری حاشیه بر هیچ‌کدام از کتاب‌های نامبرده در بالا به‌تنهایی نبوده بلکه تعلیق‌های بر مجموع چهارکتاب فوق است.

نگارنده تاکنون هیچ کتابی نیافته است که به‌درستی این حاشیه را معرفی کرده باشد. مثلاً در کتاب علامه افندی که قدیمی‌ترین منبع در شرح‌حال محقق خوانساری به شمار می‌رود، آمده است:

ومن تألیفاته أیضاً حاشیة علی شرح الإشارات و متعلقاته من الطبیعی و الإلهی جیدة جداً کاملة، وله حاشیة أخری علیه أیضاً و ردّ الاستاذ الفاضل فی حاشیته علیه ولعلّها لم تتمّ فلاحظ‏[۸]‎

باآنکه علامه افندی به گفته خود نزد آقا حسین خوانساری شرح اشارات را درس گرفته است، مع الاسف این کتاب را به شایستگی معرفی نکرده و شاید اصلاً آن را ندیده است؛ زیرا:

اولاً این حاشیه، تعلیقه بر متن اشارات و تنبیهات ابن‌سینا نیز هست؛ باآنکه کلام علامه افندی بر آن دلالت ندارد.

ثانیاً این حاشیه به طبیعیات و الهیات اکتفا نکرده و به قسمتی از بخش عرفان کتاب نیز پرداخته است.

ثالثاً این حاشیه تکمیل نشده است؛ زیرا کتاب اشارات و شرح‌های آن دارای ده نمط‌اند، ولی حاشیه آقا حسین تا نیمه نمط هشتم کتاب را پوشش می‌دهد.

رابعاً محقق خوانساری دو حاشیه مختلف بر شرح اشارات ندارد؛ بلکه ابتدا یک حاشیه بر آن نوشته است و سپس آن را اصلاح‌کرده و مقداری از آن را حذف و مقداری نیز به آن افزوده است.

خامساً حاشیه آقا حسین فقط حاشیه بر شرح اشارات نیست، بلکه حاشیه بر محاکمات و بر حاشیه باغنوی نیز است.

ضمناً مقصود علامه افندی از (الاستاذ الفاضل فی حاشیته) صاحب کتاب ذخیره است که حاشیه‌ای بر شرح اشارات نوشته است.

علامه آقابزرگ تهرانی نیز فرموده است:

شرح الاشارات و التنبیهات المذکور لآغا حسین بن جمال‌الدین محمد الخوانساری المتوفی سنة ۱۰۹۹ هـ. ق. ذکر فی فهرس تصانیفه‏[۹]‎

در این عبارت نیز چند مسامحه وجود دارد: اولاً کتاب آقا حسین حاشیه است نه شرح و تفاوت این دو بسیار است. ثانیاً حاشیه او تنها حاشیه بر متن اشارات نبوده سه کتاب دیگر را نیز در برمی‌گیرد. ثالثاً آقا حسین در این حاشیه بر کلمات ابن‌سینا تعلیقات بسیار اندکی داشته و غالباً به کلمات میرزاجان باغنوی توجه کرده است.

در فهرست‌های نسخ خطی کتابخانه‌ها نیز این کتاب به‌درستی معرفی نشده است؛ مثلاً نسخه خطی شماره ۴۸۴۰ کتابخانه مرحوم آیةﷲ مرعشی نجفی این‌گونه معرفی شده است:

حاشیة الشفاء از آقا حسین بن جمال‌الدین خوانساری حاشیه متوسطی است؛ با عناوین قوله – قوله بر کتاب شفای ابن‌سینا، با در نظر گرفتن شرح شفا و حاشیه باغنوی و جز این‌ها.‏[۱۰]‎

بسیار جای تعجب است که چگونه نسخه حاشیه بر شرح اشارات را به‌عنوان حاشیه بر شفا معرفی کرده‌اند؛ درحالی‌که اشارات هیچ تشابهی با شفا ندارد، بلکه همان سطر اول صفحه اول این نسخه، لفظ (نمط) و (محقق) به‌کاررفته است که خود شاهدی است بر اینکه این حاشیه مربوط به اشارات است. علاوه بر آنکه حاشیه باغنوی ربطی به شفا ندارد.

و ضمن معرفی نسخه شماره ۲۱۳ آمده است:

حاشیه شرح الاشارات و المحاکمات از آقا حسین بن جمال‌الدین حاشیه مفصلی است بر شرح اشارات خواجه‌نصیرالدین طوسی و کتاب محاکمات قطب الدین رازی.‏[۱۱]‎

در این عبارت نیز اشاره‌ای به حاشیه باغنوی و متن اشارات نشده است؛ بااینکه بیشتر تعلیقات آقا حسین بر حاشیه باغنوی است.

در سایر فهرست‌ها نیز این حاشیه را نادرست معرفی کرده‌اند و بلکه نگارنده در هیچ کتاب یا فهرستی معرفی صحیحی از این کتاب نیافته است.‏[۱۲]‎

اشارات و تنبیهاتی به محتوای کتاب

۱. کتاب حاضر حاشیه بر چهار، بلکه بر پنج کتاب است:

حاشیه بر متن الاشارات و التنبیهات و بر شرح اشارات خواجه طوسی و بر شرح الشرح (محاکمات قطب رازی) و بر حاشیه باغنوی بر محاکمات و نیز حاشیه آقا جمال بر حاشیه والد خود است.

۲. باآنکه محقق خوانساری تقریباً نیم‌قرن پس از ملاصدرا می‌زیست، اما هرگز تحت تأثیر اندیشه‌های حکمت متعالیه نبوده است. محقق خوانساری در این کتاب کاملاً از آراء و اندیشه‌های فلاسفه مشاء پیروی نموده و از روش اشراقیین بسیار پرهیز دارد.

۳. محقق خوانساری گرچه مشّایی است، در مسئله اثبات هیولا به راهی دیگر می‌رود و در تفرقه آب یک ظرف به دو ظرف، سخن اشراقی‌ها را می‌پذیرد. روشن است که این مسئله در اکثر بحث‌های فلسفی اثر می‌گذارد.

۴. معمولاً فلاسفه معتقدند که افعال خدای متعال دارای غرض نیست؛ زیرا غنی بالذات نزد آنان کسی است که در افعال خود نه غرضی و نه عوضی بخواهد؛ بنابراین خداوند در افعال خود، غرض فاعلی و فعلی ندارد؛ اما محقق خوانساری این رأی فلسفی را مطابق تعالیم دینی ندانسته به‌شدت و پی‌درپی با آن مخالفت می‌کند و ضمن معنای دیگری که برای غرض ذکر کرده است، کلام فلاسفه را مطابق با قانون حسن و قبح عقلی دانسته است.

۵. یکی از مباحث مفصل آقا حسین در این حاشیه بحث از علم فعلی خداوند به ماسوی قبل از ایجاد خلق است. مشاء قائل به صور مرتسمه در ذات بوده ولی این قول چون اشکالات فراوانی دارد آن را توجیه کرده و همان صور مرتسمه را پذیرفته است.

۶. مسئله تشکیک وجود از مهم‌ترین بحث‌های حکمت متعالیه است و هیچ مسئله‌ای در حکمت متعالیه بدین پایه از اهمیت نمی‌رسد و می‌توان گفت تمام ابتکارات ملاصدرا متوقف بر همین مسئله تشکیک است. مثلاً حرکت جوهری، اصالة الوجود، وحدت حقیقت وجود و اشتراک معنوی وجود، مجعولیت وجود، بسیط الحقیقة کل الاشیاء، تقریر خاص برهان صدیقین، اثبات معاد جسمانی، تجرد صور خیالی، اصل علیت و ارجاع آن به تشأن و… همه استوار و سوار بر تشکیک وجودند.

در حکمت متعالیه هیچ دلیلی بر مسئله تشکیک وجود یافت نمی‌شود، مگر تشبیه وجود به نور و یا ادعای بداهت آن؛ و روشن است که با تکیه‌بر یک مثال نمی‌توان هرگز یک مسئله فلسفی را اثبات نمود. برای ادعای بداهت نیز باید ملاکی به دست داد وگرنه هرکس می‌تواند ادعای بدیهی بودن مدعای خود را بنماید و از استدلال آوردن و پاسخ دادن به شبهات خود را آسوده نماید.

حاجی سبزواری گوید:

الفهلویون الوجود عندهم
حقیقة ذات تشکک تعم
مراتباً غنی و فقراً تختلف
کالنور حیثما تقوی وضعف
وعند مشائیة حقایق
تباینت و هو لدیّ زاهق
لأنّ معنی واحداً لاینتزع
مما له توحّد ما لم یقع

در اشعار فوق هیچ دلیلی جز تشبیه کردن وجود به نور وجود ندارد و دلیلی نیز بر این تشبیه ذکر نشده است؛ و نمی‌توان گفت چون عقیده مشاء صحیح نیست، پس مراتب مختلف وجود اثبات می‌گردد؛ زیرا ابتدا باید عقیده عرفا را که معتقد به اختلاف مظاهر و تجلیات و شئون حق‌اند، ابطال نمود، وگرنه حتی با اثبات بطلان عقیده مشاء، بازنظریه حکمت متعالیه ثابت نمی‌شود. اصل علت و معلول نیز چون خود قابل‌اثبات نیست، نمی‌توان اختلاف علت و معلول را دلیل بر اثبات مراتب وجود دانست.

بنابراین تمام حکمت متعالیه بر اصل و پایه‌ای لرزان مبتنی شده است. آری؛ نگارنده مدعی نیست که اصل مسئله تشکیک هیچ دلیلی ندارد، بلکه سخن این است که در کلمات بزرگانی چون صدرالمتالهین و حاجی سبزواری و علامه طباطبایی دلیلی بر تشکیک وجود و دارای مراتب متفاوت بودن آن یافت نمی‌شود و اینان بر مدعای خود دلیل نیاورده‌اند؛ اما ممکن است در آثار مرحوم نراقی و نیز آقا علی مدرس دلیلی بر آن یافت.

از اینجاست که به‌دقت نظر مرحوم آقا حسین خوانساری پی می‌بریم که در حواشی خود بر نمط چهارم اشارات به‌شدت مسئله تشکیک وجود را مورد انکار قرارداده و دو بار می‌فرماید:

ما مسئله تشکیک را نفهمیدیم و گویا مدعی آن –مقصود ملاصدراست– نیز آن را نفهمیده باشد.

البته روشن است که مقصود از این انکار، انکار تشکیک خاصی است؛ یعنی اختلاف مراتب مصداق وجود، نه تشکیک عامی و اختلاف مفهومی آن که در متن تجرید اولی را انکار کرده و دومی را پذیرفته است؛ و یکی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین بحث‌های محقق خوانساری همین مسئله انکار تشکیک است. مخفی نماند که انکار تشکیک باذوق فقها در مسئله شناخت واجب سازگارتر است. ازاین‌رو فقها بیشتر تمایل به حقایق متباینه مشاء دارند و تشکیک وجود را چندان برنمی‌تابند.

۷. از دیگر ویژگی‌های این کتاب انکار اصالة الوجود است. فیلسوفانی که قبل از صدرالمتالهین بوده‌اند و عقیده مشّایی داشتند، هیچ‌گاه به‌صراحت لفظ اصالة الوجود را به کار نبردند و آنان که گرایش‌های اشراقی داشتند، معتقد به اعتباری بودن وجودند. البته نه آن‌گونه که ملاصدرا به آنان نسبت داده است؛ زیرا سخن اشراقیین این است که وجود اعتباری است؛ یعنی وجود در ذهن زائد بر ماهیت است، اما در خارج زائد بر آن نیست؛ و این سخن، سخن حقی است و بی‌جهت نسبت اصالة الماهیه به آنان داده شده است و آنچه را که بعضی از بزرگان ادعا می‌کنند – و در ابتدای شواهد الربوبیه نیز آمده است – مبنی بر اینکه شیخ اشراق از اصالة الماهیه عدول نمود، سالبه به انتفای موضوع است و او اصلاً اصالة الماهیة به این معنا را قبول نداشته است تا بخواهد از آن عدول نماید.

اما پس‌ازآنکه صدرالمتألهین مسئله اصالةالوجود را عنوان کرد و آن را به حکمای پیش از خود نیز نسبت داد، محقق خوانساری باآنکه گرایش مشایی داشت، بر آن گردن ننهاد و اعتباری بودن وجود را پذیرفت. وی در حاشیه موردبحث، برهان‌های دیگری – غیر از برهان‌های شیخ اشراق – بر آن افزوده است.

۸. محقق خوانساری در این کتاب بسیار کم به نقل اقوال پرداخته است. روشن است که در بحث‌های فلسفی نقل اقوال ارزش چندانی ندارد؛ ولی برای شناخت تاریخ مباحث فلسفی، توجه کردن به اقوال پیشینیان اهمیت دارد. به همین منظور محقق خوانساری به نقل کلمات افلاطون و ابن‌سینا در شفا اهتمام زیاد داشته و از هر دو به عظمت یاد کرده است.

۹. در مواردی که اختلاف بین محقق طوسی و فخر رازی پیش آمده است، از حق و انصاف خارج نمی‌شود. ازاین‌رو گاهی حق را به فخر رازی داده می‌گوید خواجه در اینجا خواسته است که از شیخ دفاع کند، نه آنکه حق را بیان کند. به همین دلیل گاه در داوری‌های او لغزش‌هایی پیدا شده است.

۱۰. حاشیه محقق خوانساری گرچه چهارکتاب را دربرمی گیرد، بیشترین توجه محقق خوانساری به (حاشیه ملا میرزا جان باغنوی) بر محاکمات قطب رازی است؛ به‌طوری‌که از هیچ بحث و صفحه آن بدون تعلیقه و حاشیه نگذشته است.

پس از ذکر این ده نکته، اینک به دو مطلب اشاره می‌شود که برای مطالعه و تحقیق در حاشیه آقا حسین بسیار مهم و سودمندند:

اول: حجم حاشیه آقا حسین بسیار زیاد است؛ ولی باید به این مطلب اعتراف کرد که آقا حسین در این کتاب بیشتر به عبارت پرداخته است و نگاه او به فلسفه مثل نگاه یک متکلم جدلی مسلک است که تمام توجه و اهتمام او به مناقشه در الفاظ است و اینکه مثلاً بهتر بود ماتن یا شارح چنین بگوید یا چنان، آنچه بر او اهمیت داشته تقیّد به الفاظ و شناخت معنای کلمات ابن‌سینا و پیدا کردن مرجع ضمیر و تصحیح نسخه کتاب است. گویا حوزه فلسفی اصفهان در آن زمان چنین بوده است و لذا کمتر کسی به دنبال ابتکار یا نوآوری یا شناخت حقایق است. به همین جهت آقا حسین خوانساری در عین آنکه مدرس شرح اشارات بوده است، اما متضلع در فلسفه نیست؛ زیرا به هدف اصلی از یک کتاب فلسفی نپرداخته است.

امروز نیز در حوزه‌های علمیه درس فلسفه به چنین سرنوشتی گرفتار شده است؛ یعنی توجه و دقت در فهم عبارت – گرچه لازم است – فیلسوفان را از هدف اصلی در فلسفه بازداشته است. شبهاتی که اینک در جامعه بدون پاسخ مانده‌اند، بهترین شاهد بر این مدعایند. علم فقه که باید بیش از دیگر علوم تقید به الفاظ و عبارت داشته باشد، پس از طی یک دوره، از آن حد فراتر رفته و در درس‌های خارج به تحقیق پرداخته و کمتر وقت خود را صرف پیدا کردن مرجع ضمیر می‌کند؛ اما علوم عقلی که ادعای تعقل و اندیشه دارند، گرفتار و پایبند متن بوده و هیچ درس تحقیقی خارج فلسفه به چشم نمی‌خورد. در اینجا اگر بخواهیم نسبت به آقا حسین محقق خوانساری قضاوت کنیم، باید گفت او بیشتر فقیه و متکلم بود تا فیلسوف و حکیم متضلع.

دوم: مرحوم آقا جمال‌الدین محمد فرزند محقق خوانساری تعلیقاتی بر حاشیه پدر نگاشته است که تمام آن‌ها در پاورقی‌های تصحیح جدید نقل آمده است. تعداد این حاشیه‌ها نسبت به تعلیقات آقا حسین بسیار اندک است، اما درعین‌حال از دقت نظر فلسفی آقا جمال حکایت داشته و معلوم می‌شود که تبحر او در فلسفه بیش از پدرش بوده است؛ برعکس آنچه مشهور است؛ و عجیب آن است که علامه افندی و نیز بعضی دیگر از شرح‌حال نویسان، نامی از این حواشی در ضمن تألیفات آقا جمال ذکر نکرده‌اند.‏[۱۳]‎

تصحیح و تحقیق کتاب «الحاشیة علی شروح الاشارات»

از این کتاب نسخه‌های خطی فراوانی در کتابخانه‌های ایران یافت می‌شود. اکثر این نسخه‌ها کامل نیستند؛ بعضی از آن‌ها تنها قسمت طبیعیات کتاب – یعنی سه نمط اول – را دربرمی گیرند و بعضی دیگر بخش الهیات کتاب – یعنی از نمط چهارم تا هشتم – را در خوددارند. فهرست نویسان نیز این کتاب را به‌درستی معلوم نکرده‌اند که نسخه موجود در این کتابخانه کدام بخش از این حواشی است.

این تصحیح بر اساس دوازده نسخه خطی کتاب انجام شده است. این نسخه‌ها نیز از جهت اعتبار و میزان صحت‌وسقم عبارت‌ها در یک درجه نیستند.

بعضی از آن‌ها تصحیح‌شده و دارای علامت بلاغ بوده و بعضی از آن‌ها در زمان خود مؤلف نوشته‌شده و با حواشی خود آقا حسین در حاشیه کتاب مزین گشته است و پس از ذکر حاشیه، جمله دعایی (دام ظله) وجود دارد. بعضی از نسخه‌های کتاب نیز دقیقاً معلوم است که از روی نسخه دیگر بازنویسی شده است. بعضی از نسخه‌ها نیز بسیار مغلوط و ناخواناست. در این تصحیح هیچ‌کدام از نسخه‌ها به‌عنوان اصل قرارداده نشده است؛ بلکه نسخه‌های متعدد با یکدیگر مقابله شده و متن مصحح کتاب در متن آورده شده است. اختلافات نسخه‌هایی که تأثیری در معنای عبارت ندارند و یا مسلماً غلط هستند و یا روشن است که با سبک و روش محقق خوانساری سازگاری ندارند، از ذکر آن‌ها در پاورقی خودداری شده است؛ اما آنچه در فهم معنا دخیل بوده و یا ممکن است خواننده معنای جدیدی از آن بفهمد یا عبارت مقداری کم یا زیادشده است، در پاورقی آورده شده‌اند.

گاهی عبارت‌های آقا حسین خوانساری به فارسی بیشتر شباهت دارد تا عربی و یا آنکه ازنظر ادبیات عربی غلط است، اما برای رعایت امانت عین کلام او را نقل کرده و هیچ‌گونه دخل و تصرفی در آن ننموده‌ایم.

اختلافات نسخه‌های شرح اشارات و محاکمات نیز به‌قدری است که آقا حسین خوانساری خود در تعلیقه بر فصل اول از نمط هفتم می‌فرماید:

لایقال: علی هذا کان حق العبارة: (بماهی) لا (هو). لأنّ النسخ لم تضبط أمثال هذه الأمور، فلعلّ فی نسخة الأصل کانت (هی) او کانت فیها أیضاً (هو) سهواً و مساهلة وبالجملة أمر النسخة فی مثل هذه الامور سهل. ومما یؤید أنّ فی نسخة الشرح التی عندنا وکذا فی نسخ حواشی المحشی التی عندنا لفظة (باقیاً) لا (باقیة) فظهر أنّه لاضبط للنسخ فی هذه الامور.

به‌هرحال در نسخه‌های این کتاب این‌گونه دقت‌ها وجود نداشته و ما برای ارائه صحیح‌ترین متن، حداکثر تلاش خود را نمودیم.

ازآنجاکه حاشیه محقق باغنوی بر محاکمات تاکنون چاپ نشده است، از دو نسخه خطی زیر استفاده کردیم:

۱- نسخه خطی شماره ۷۸۸۵ کتابخانه آیةﷲ مرعشی که بر روی صفحه اول آن نوشته‌شده است: (حاشیه شرح الاشارات و المحاکمات از آقا حسین خوانساری) و در فهرست نیز آمده است: (حاشیه شرح الاشارات و المحاکمات از آقا حسین بن جمال‌الدین خوانساری بخش طبیعیات است).[۱۴]

در این کلام چند غلط فاحش وجود دارد: اولاً این نسخه مشتمل بر طبیعیات و الهیات است و وجهی بر ذکر نکردن الهیات و اختصاص آن به طبیعیات نیست. ثانیاً مؤلف کتاب میرزاجان باغنوی است نه محقق خوانساری. ثالثاً اسم صحیح کتاب (حاشیة شرح الشرح) است نه حاشیه شرح اشارات. در پاورقی‌های کتاب فراوان ما به این نسخه ارجاع داده‌ایم.

۲- نسخه خطی شماره ۲/۶۴ کتابخانه آیة اللّه گلپایگانی. این نسخه نیز مثل نسخه پیشین معرفی شده است.

محقق خوانساری گاهی یک کلمه یا دو کلمه نقل می‌کند، گاهی به همراه کلمه (قوله) و گاهی بدون آن و پیدا کردن هرکدام از این عبارت‌ها در کتاب‌های چهارگانه کاری بسیار مشکل بود، برای آنکه خواننده از این مشکل آسوده شود، ما در تصحیح کتاب به‌جای یک کلمه معمولاً یک سطر و گاهی بیش از آن را نقل کردیم تا معلوم باشد که تعلیقه آقا حسین مربوط به کجای متن است.

ثانیاً در ابتدای هر تعلیق‌های یکی از چهار جمله فوق را اضافه کردیم:

(قال الشیخ) و مقصود ابوعلی بن سیناست.

(قال الشارح) و مقصود خواجه‌نصیرالدین طوسی است.

(قال المحاکم) و مقصود قطب الدین رازی است.

(قال المحشی) و مقصود میرزاجان باغنوی است.

بنابراین خواننده به‌راحتی متوجه می‌شود که تعلیقات، مربوط به چه متنی است. علاوه بر آنکه تمام اینها را در پاورقی به مصادر خود ارجاع داده‌ایم.

ثالثاً در تمام کتاب، در ابتدای هر نمط و نیز در ابتدای هر فصل عنوان نمط و فصل را اضافه کردیم تا خواننده متوجه شود که این تعلیقات و حواشی مربوط به چه فصلی و از کدام نمط اشارات است.

رابعاً لازم به ذکر است که کتاب «شرح اشارات» چاپ دفتر نشر کتاب و «محاکمات» چاپ‌شده ذیل صفحات شرح اشارات یادشده مورد استناد قرارگرفته‌اند؛ زیرا این چاپ رایج و مشهورترین چاپ شرح اشارات است.

در مواردی که عبارت محاکمات در این چاپ به‌صورت کامل نقل نشده است، به چاپ سنگی از محاکمات که در حاشیه شرح اشارات است، ارجاع داده و در پاورقی نیز تذکر داده‌ایم. امید است این تصحیح از حاشیه آقا حسین خوانساری که برای اولین بار انجام و در دو مجلد نشر یافته است گامی در جهت معرفی خدمات فلسفی بزرگان و حکمای شیعه در تاریخ علم و اندیشه باشد و کمکی به دوست داران فلسفه اسلامی در نشر معارف مکتب اهل‌بیت –علیهم السلام– باشد.

منبع: دو ماهنامه آیینه پژوهش - فروردین و تیر ۱۳۷۸ - شماره ۵۵ و ۵۶ - صفحه ۱۸ تا ۲۶

پانوشت‌ها

  1. شرح الاشارات والتنبیهات، ج ۳، ص ۳۹۴، فصل ۱۷، نمط ۹. [⤤]
  2. شرح فصوص الحکم، ص ۲۸۷، فصّ شعیبی. [⤤]
  3. شرح منظومه، ص ۶۸، حاشیه کتاب. [⤤]
  4. الذریعه، ج ۲، ص ۸۶. [⤤]
  5. همان، ج ۶، ص ۱۱۰. [⤤]
  6. ر. ک: الکنی والالقاب، ج ۳، ص ۲۲۱؛ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، ص ۱۳۹؛ لغت نامه دهخدا، ج ۶، ص ۸۶۶۵؛ الذریعة، ج ۶، ص ۱۰؛ الأعلام، ج ۲، ص ۱۷۲. [⤤]
  7. آنچه ذکر شده تاریخ وفات اوست که در کتاب‌های زیادی آمده است ولی بر صفحه اول نسخه خطی شماره ۶۶۹۵ حاشیه آقا حسین در کتابخانه آیة اللّه مرعشی نوشته‌شده است: (وفات محقق خوانساری در اواخر ۱۰۹۶ اتفاق افتاد) البته احتمال دارد تصحیف ۱۰۹۹ باشد. [⤤]
  8. ریاض العلما، ج ۲، ص ۵۸؛ و از او نیز اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۵۰. [⤤]
  9. الذریعه، ج ۶، ص ۱۱۰. [⤤]
  10. فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه آیة اللّه نجفی مرعشی، ج ۱۳، ص ۳۸. [⤤]
  11. همان، ج ۱، ص ۲۴۲. [⤤]
  12. رجوع شود به فهرست کتابخانه وزیری یزد، ج ۲، ص ۵۶۹، ش ۶۶۲؛ فهرست کتابخانه اهدایی آقای مشکوة به کتابخانه دانشگاه تهران، ج ۳، ص ۲۲۸، ش ۱۷۳؛ فهرست نسخه‌های خطی کتابخانه جامع گوهرشاد، ج ۳، ص ۱۲۵۰، ش ۹۱۷ و ج ۱، ص ۲۲۹، ش ۲۶۳؛ فهرست کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی، ج ۱، ص ۸۶، ش ۷۰ و ج ۱۱، ص ۹۵، ش ۸۸۷۲ و ص ۹۶، ش ۶۹۴۹، ش ۱۱۶۹۷. [⤤]
  13. ریاض العلما، ج ۱، ص ۱۱۴؛ اعیان الشیعه، ج ۹، ص ۲۳۱؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱، ص ۴۵۸. [⤤]